روزای سخت و طاقت فرسا
سلام نیوشای مامان... عزیز دلم ٢شنبه ٢٥ اردیبهشت رفتیم دیدن نی نی عمو رضا که تازه از بیمارستان مرخص شده بود... کوچولو خوشکل ملوس و معصوم همش خواب بود و خیلی بی حال... مامانشم خیلی حال و روزش خوب نبود اونجا تو خیلی دلبری کردی ... خیلی شلوغ بود و برا همه غش غش میخندیدی و همش دوست داشتی رو زمین باشی و غلت بخوری... اخرای شب برگشتیم خونه اما چون تو ماشین خوابت برده بود دیگه دلم نیومد بیدارت کنم و لباسای مهمونی رو از تنت در بیارم این شد که با لباس خوابیدی... صبح که از خواب بیدار شدی خیلی بی حال بودی و یه کوچولو هم تب داشتی و تبت تا عصر خیلی هم بالاتر رفت... عصر باید جایی میرفتم این شد که با خاله مریم رفتیم تو و خاله رو گذاشتم تو ماشین و خودم رفت...
نویسنده :
مامان پرنسس
10:06